داستان درباره پیرمردی تا اندازهای غیرعادی به نام ویرژیل اولدمن (جفری راش) مدیر عامل یک مرکز حراج است. ویرژیل به زن جوانی به نام کلیر ایبستون (سیلویا هوکس) برمیخورد که والدینش مردهاند و مجموعه بزرگ و قابل ملاحظهای از آثار هنری و عتیقهجات را برای وی به جای گذاشتهاند. رابرت (جیم استرجس) نیز هنرمند جوان و زیرکی است که به ویرژیل در شناسایی موارد عجیب در ارثیه کلیر کمک میکند. در ادامه داستان یک کلاهبرداری گسترده موقعیت و شهرت ویرژیل را به خطر میاندازد، جایی که دوست وی بیلی ویستلر (دونالد ساترلند) به او در گردآوری یک مجموعه خصوصی سرّی از نقاشیهای معروف کمک میکند.
مردی که به تازگی همسرش را از دست داده، فکر می کند تمام ارتباطش با خانواده اش تنها از طریق همسرش بوده و اکنون دیگر از بین رفته. او تصمیم می گیرد سفری را آغاز کرده و به تمام فرزندانش که اکنون بالغ شده اند و جداگانه زندگی می کنند، سر بزند.
فیلم درباره زندگی «مالنا» (مونیکا بلوچی) است. وی دختر زیبارویی است که به تازگی به همراهی پدرش، به یک شهر کوچک نقل مکان کرده. زیبایی مالنا به گونه ای است که مردم شهر در مورد وی شایعه پردازی می کنند. شایعه هایی که بالاخره باعث می شود که پدرش از او روی گردان شود تا اینکه ...
اول ژانویه ی 1900 کودک شیرخواره ای روی عرشه ی کشتی مسافری «ویرجینین» که به سوی امریکا در حرکت است، پیدا می شود. بچه که اسم «هزار و نهصد» رویش گذاشته شده در همان کشتی بزرگ می شود و در جوانی (رات) به شهرت می رسد. او پیانیست غریبی است که هرگز پا بر خشکی نگذاشته است…
سیسیل بعد از جنگ، شهر و اهالی آن در شرایط نه چندان خوبی به سر میبرند. در همین فضای سرد و نا امید ناگهان فردی به نام «جو مورلی» وارد شهر میشود و خود را استعداد یاب کمپانی فیلمسازی بونیورسال معرفی میکند. با این وعده که از استعداد های این شهر ستاره خواهد ساخت در ازای گرفتن مبلغی از فرد مورد نظر تست بازیگری میگیرد و به انها این امید را میدهد که تست انها را برای استدیو و کارگردانان بزرگی میفرستد...
"اونوف" نویسنده ای که مدت زیادی است کتاب جدید چاپ نکرده و از حرفه اش دورافتاده است.وقتی در یک شب طوفانی توسط پلیس در حالی که هیچ مدرک شناسایی نداشته و دیونه وار در حال فرار بوده دستگیر می شود,کارآگاه به او مشکوک می شود ...
«سالواتوره/توتو» کودکی عاشق فیلم و سینماست. تنها تفریح او رفتن به سینما و بازی با نگاتیوهاست. این موضوع باعث شکل گیری رابطهای عمیق بین او و آپاراتچی تنهای سینما پارادیزو، «آلفردو» میشود. توتو در یک شرط بندی بر سر آموختن فنون پخش فیلم و کار با دستگاه آپارات برنده میشود. بعدها او به خاطر حادثه ای که برای آلفردو رخ میدهد آپاراتچی سینما میشود، تا اینکه دختر زیبایی را میبیند و سخت به او دل میبندد اما ...